سلام خب بقیه خاطره زایمان رو میگم بالاخره به من گفتن شما تو بخش nicu بستری هستی ..... منم اصلا حالم خوب نبود خیلی درد داشتم دوست داشتم بیام ببینمت اما گفتن امشب نمیشه ....فردا که راه رفتی اونجا می بریمت....روز اول همه امدن دیدنم ..خیلی برام سخت بود که تو کنارم نبودی ....غصه عحپپی داشتم..... با هزار دردی که داشتم شب رو صبح کردم وگفتم امروز می خوام برم دخترم رو ببینم ....پرستار ویلچر اورد ومن با کمک مامان فری وبابا مجید امدم پیش شما....وقتی رسیدم پیش شما دمه درnicu خانم پرستار گفت نباید با ویلچر بیای تو....وای دولا دولا مبپیتونستم راه برم ...بابا مجید وپرستار زیر بغلم رو گرفتن وبا سختی ودرد آمد پم بالای سرت.....خدای من مثل...